مشق عشق
لحظه ها می گذرند گاه و بیگاه
می کشم بر گذشته ام حسرت و آه
از شبای پرنور گم کرده ام ماه
بیا کمک کن پیدا کنم راه
روحم خسته و جسمم نحیفه
امکان اینکه بخوادم خیلی ضعیفه
درسته یار من دلش ظریفه
ولی احتمال پیروزی با حریفه
از دست غصه ها من هلاکم
خزیده رفته ام ،توی لاکم
خدایا رحمی کن بر دل من
بی یار من جنازه، روی خاکم
تو فکرم که از دست یار بمیرم
یا بمونم و دست یارو بگیرم
نمیدونم چیست چاره ی کار
هر کاری کنم تو دستاش اسیرم
آخه چطور بگم اون برام خیلی عزیزه
دل من از دوریش هر آن مریضه
خدایا شادش کن تا که هیچوقت
اشک غم از چشمانش نریزه
وقتی که عشقش به سوی من تاخت
همون دم دلم خودشو بهش باخت
نقشش را به روی خویش حک کرد
از او برای تنهاییاش همدمی ساخت
نوشته شده در دوشنبه 89/2/20ساعت
5:56 عصر توسط کیمیا جون یک دختر تنها نظرات ( ) | |