مشق عشق
یک اتفاق تازه در زندگی من.... چند روزی میشه که یک نفر با مدرک تحصیلی دیپلم , سربازی نرفته که از من کوچکتره از من خواستگاری کرده.وضع چندان توپی هم نداره اما حرف های قشنگی میزنه.میگه به خاطر خودت می خوامت و عاشقتم و به تازگی درفلان شرکت کار می کنم و .... موندم چی کار کنم. نامه می فرسته زنگ می زنه اما مطمئنم به خاطر خودم نیومده شاید به خاطر موقعیت اجتماعی ما.. ؟؟؟چی کار کنم دست از سرم بر نمی داره به نظر شما چی کار کنم؟؟؟ یک راهی یک پیشنهادی بدید به خدا من دوستش ندارم اون هم همین طور من خسته شدم خسته...
نوشته شده در شنبه 89/2/11ساعت
12:42 عصر توسط کیمیا جون یک دختر تنها نظرات ( ) | |
کیمیا جون یک دختر تنها
من و تنهایی و تاریکی و یک شمع روشن.... خدایا نکند بادی بیاید.. این روزا روزای بدی هستند همش تو فکرم چرا آخه چرا معشوقم کس دیگه ای رو دوست داره؟چه تلخ بود ثانیه ای که گفت به من فکر نمی کنه اشک می خواست از چشمانم جاری بشه ولی نشد... چون می خواستم بهش بفهمونم دیگه دوستش ندارم .اما هیچ کس نمیدونه تو دلم چی میگذره اون دیگه رفت چون مطمئن شد دیگه دوستش ندارم.دلم می خواد بهش بگم توی قلب کوچکم نام تو را دفن کردم توی قلب کوچکم نام تو را دفن کردم ...... حالا میخوام تو بهم بگی چیکار کنم؟ بسوزم یا بسازم؟ اشک هایم را چه کار کنم؟ نو آرامم کن و فقط بگو چه کار کنم.
من و تنهایی و تاریکی و یک شمع روشن.... خدایا نکند بادی بیاید.. این روزا روزای بدی هستند همش تو فکرم چرا آخه چرا معشوقم کس دیگه ای رو دوست داره؟چه تلخ بود ثانیه ای که گفت به من فکر نمی کنه اشک می خواست از چشمانم جاری بشه ولی نشد... چون می خواستم بهش بفهمونم دیگه دوستش ندارم .اما هیچ کس نمیدونه تو دلم چی میگذره اون دیگه رفت چون مطمئن شد دیگه دوستش ندارم.دلم می خواد بهش بگم توی قلب کوچکم نام تو را دفن کردم توی قلب کوچکم نام تو را دفن کردم ...... حالا میخوام تو بهم بگی چیکار کنم؟ بسوزم یا بسازم؟ اشک هایم را چه کار کنم؟ نو آرامم کن و فقط بگو چه کار کنم.
