مشق عشق
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی
روی خندان تو را
کاشکی می دیدم....
شانه بالا زدنت را،بی قید
تکان دادن دستت که،مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر که،عجب!عاقبت مرد؟
افسوس،افسوس
کاشکی می دیدم....
من به خود می گویم:
چه کسی باور کرد جنگل جان مرا عشق تو خاکستر کرد؟
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من آن چه را می بخشی عشق را دردیست که جز عاشق نداند چیست عشق را زجریست که جز معشوق نداند چیست عشق را طعمیست که جز عاشق و معشوق کس نداند چیست خدا یــــــــــــــــــا کــــــــمــــــــــــــکـــــــــــم کـــــــــــــــن الاهی لحظه های خوش تو زندگیت نباشه الهی بهترین رفیقت ازت جدا شه بسه دیگه نفرین نکن آخه دلمو سوزونده رفته با غریبه پس لیاقتش همینه بی تو این روزای رو شن واسه من تاریکه وقتی بی تو تک وتنهام زندگی معنا نداره از همون روزی که رفتی دل به هیچ کسی ندادم گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله دیدن دوباره تو فقط تو خواب و خیاله لحظه های آخر تو توی قلب من می مونه هیچی کسی مثل من بلد نیست قدر چشماتو بدونه چند جمله زیبا ( مگویند زیباست هی هی من که زیبایی ندیدم
عاشقی جرم قشنگی است به انکارش مکوش بح فردا مثل موج سرد و تنها به نگاه ناز دریا
بی تو چه کنم ؟ رفتنت موج غریبی است که دل می شکند
بهت گفتم دوستت دارم اما تو رفتی حالا لحظه ها می گزرن آروم و به سختی
چرا غم ها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین شهرم بیا ای دوست با من باش که من تنها ترین تنهای این شهرم کاش عشقی در دلم جان می گرفت. روزهایم رنگ دیگر می گرفت.کاش روزی در دل تنهای من خانه ای با نام تو پا می گرفت... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو مثل خواب نسیمی به رنگ اشک شقایق.تو مثل شبنم عشقی به روی پونه عاشق ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست رد پای اشک هایم را بگیر تا بدانی خانه عاشق کجاست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یادته عاشقت بودم گفتی واسه این حرفها کوچیکی؟ من هم رفتم تا بزرگ شم اما آنقدر بزرگ شدم که فراموش کردم عاشقت بود؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشقه.... من کیستم. دختری تنها و شکست خورده.هرروز به شوق دیدنش تا دیر وقت به در خیره می شدم.با خودم میگفتم اون یک روز میاد و میاد و من رو با خودش می بره.اما وقتی بعد از مدت طولانی برگشت.... به من توجهی نکرد.جواب سلامم را نداد.فکر می کرد من بچه ام آخه پنج سال اختلاف سنی رو ده سال می دید.تا مدتی که پیشم بود فضای خونه رو پر کرده بود از شعر های عاشقانه غمگین.همون روز تصمیم گرفتم فراموشش کنم بدون اینکه بهش بگم.اما نمیدونم چه طوری فهمید.بهم گفت تو عاشقم بودی گفتم بودم ولی نیستم.گفت دختری رو دوست دارم که یک سال از من کوچکتره گفتم می دونم.گفت من رو فراموش کن گفتم کردم.اما فقط این رو میدونم که سه سال از زندگیم رو پاش ریختم بهش امید بستم بدون اینکه بفهمه.... نظر شما در مورد زندگیم چیه؟اگه شما بودین بهش چی می گفتین؟
نام خانوادگی : تنها
نام مادر : فرشته غم
نام پدر : کوه رنج
محل تولد: محراب غم
شماره شناسنامه: بی مفهوم
صادره از : شهر عشق - کوچه بدبختی - پلاک نیستی - طبقه فلاکت
جرم : عاشقی
محکومیت : زندگی کردن
تاریخ تولد : زمانی که با او آشنا شدم
تاریخ وفات : زمانی که از او جدا شدم
... زندانی زندان دقایق نشدی
... وقتی که مرا از دل خود می رانی
... یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
... زرد است که لبریز حقایق شده است
...تلخ است که با درد موافق شده است
... شاعر نشدی وگر نه می فهمیدی
... پاییز بهاریست که عاشق شده است
را از پشت دیوار زمان می شنوم
و می شنوم که چه معصومانه
در کنج سکوت شب ،
برای ستاره ها
ساز دلتنگی می زنی
و من می شنوم
می شنوم هیاهوی زمانه را که
تو را از پریدن و پرکشیدن
باز می دارد آه ،
ای شکوه بی پایان
ای طنین شور انگیر
من می شنوم
به آسمان بگو
که من می شکنم !
هر آنچه تو را شکسته
و می شنوم
هر آنچه در سکوت تو نهفته