مشق عشق
بی تو هر شب اشک من از دیده می بارد در سکوتی تلخ دست سردم گرمی دست تو را احساس می دارد در حباب اشک دیدگانم لحظه دیدار می بیند آتشین لبهایم از باغ لبانت بوسه می چیند مژه بر هم می زنم ، افسوس بار دیگر خواب می بینم بر حریر آرزوها می نویسم : عشق من برگرد بی تو از دنیا گریزانم بی تو از اندوه می میرم دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارم به تیمارستان آن شهر برو شاید که از عشق تو دیوانه شده باشم و اگر مرا آنجا نیافتی به میخانه آن شهر برو شاید که از عشق تو آواره شده باشم و اگر بازهم مرا آنجا نیافتی به در خانه پوسیده ام برو واز اولین اشک مادرم خواهی فهمید که من کجا هستم آری به قبرستان برو به سراغ سنگی که گلدانهای آن شکسته و شمع های آن سوخته برو ودر قعر سنگ قلبی را می بینی که از شدت درد عشق بر روی آن نوشته شده است دوستت دارم گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی
روی خندان تو را
کاشکی می دیدم....
شانه بالا زدنت را،بی قید
تکان دادن دستت که،مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر که،عجب!عاقبت مرد؟
افسوس،افسوس
کاشکی می دیدم....
من به خود می گویم:
چه کسی باور کرد جنگل جان مرا عشق تو خاکستر کرد؟
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من آن چه را می بخشی عشق را دردیست که جز عاشق نداند چیست عشق را زجریست که جز معشوق نداند چیست عشق را طعمیست که جز عاشق و معشوق کس نداند چیست خدا یــــــــــــــــــا کــــــــمــــــــــــــکـــــــــــم کـــــــــــــــن الاهی لحظه های خوش تو زندگیت نباشه الهی بهترین رفیقت ازت جدا شه بسه دیگه نفرین نکن آخه دلمو سوزونده رفته با غریبه پس لیاقتش همینه بی تو این روزای رو شن واسه من تاریکه وقتی بی تو تک وتنهام زندگی معنا نداره از همون روزی که رفتی دل به هیچ کسی ندادم گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله دیدن دوباره تو فقط تو خواب و خیاله لحظه های آخر تو توی قلب من می مونه هیچی کسی مثل من بلد نیست قدر چشماتو بدونه
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
نام خانوادگی : تنها
نام مادر : فرشته غم
نام پدر : کوه رنج
محل تولد: محراب غم
شماره شناسنامه: بی مفهوم
صادره از : شهر عشق - کوچه بدبختی - پلاک نیستی - طبقه فلاکت
جرم : عاشقی
محکومیت : زندگی کردن
تاریخ تولد : زمانی که با او آشنا شدم
تاریخ وفات : زمانی که از او جدا شدم
... زندانی زندان دقایق نشدی
... وقتی که مرا از دل خود می رانی
... یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
... زرد است که لبریز حقایق شده است
...تلخ است که با درد موافق شده است
... شاعر نشدی وگر نه می فهمیدی
... پاییز بهاریست که عاشق شده است
را از پشت دیوار زمان می شنوم
و می شنوم که چه معصومانه
در کنج سکوت شب ،
برای ستاره ها
ساز دلتنگی می زنی
و من می شنوم
می شنوم هیاهوی زمانه را که
تو را از پریدن و پرکشیدن
باز می دارد آه ،
ای شکوه بی پایان
ای طنین شور انگیر
من می شنوم
به آسمان بگو
که من می شکنم !
هر آنچه تو را شکسته
و می شنوم
هر آنچه در سکوت تو نهفته