سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مشق عشق

خوابیده بودم

در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم

و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ

مرور کردم.به هر روزی که نگاه می کردم

در کنارش دو جفت جای پا بود

یکی مال من و یکی مال خدا

جلوتر میرفتم و روزهای سپری شده ام

را میدیدم .

خاطرات خوب? خاطرات بد?زیبایی ها

لبخند ها ?شیرینی ها ?مصیبت ها و ....

همه و همه را می دیدم .

اما دیدم در کنار بعضی برگها

فقط یک جفت جای پا است

نگاه کردم همه سخت ترین روزهای زندگی ام

بودند روزهایی همراه با تلخی ها ?ترس ها

درد ها?بیچارگی ها .

با ناراحتی به خدا گفتم :

روز اول تو به من قول دادی که

هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری

هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی

و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم

چگونه ?چگونه در این سخت ترین روز های زندگی

توانستی مرا با رنج ها ? مصیبت ها

و دردمندی ها رها کنی ؟چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟

خداوند مهربانانه نگاه کرد

لبخندی زد و گفت :

فرزندم من به تو قول دادم که همراهت

خواهم بود در شب و روز در تلخی

شادی ?در گرفتاری و خوشبختی .

من به قول خود وفا کردم

هرگز تو را تنها نگذاشتم

حتی برای لحظه ای

آن جای پا که در روز های سخت میبینی

جای پای من است

وقتی تو را به دوش می کشیدم !!!!!


نوشته شده در سه شنبه 89/2/14ساعت 12:33 عصر توسط کیمیا جون یک دختر تنها نظرات ( ) | |

کد آهنگ جدید

پخش موزیک آنلاین